مجموعهای از ماجراجوییهای یک کاربر حرفهای لینوکس با 10 محیط دسکتاپ
سال گذشته، برایان لاندوک، یکی از طرفداران لینوکس، تصمیم گرفت ماموریتی را انجام دهد که در آن قرار شد از محیطهای دسکتاپ لینوکسهای مختلف حداقل به مدت یک هفته، هم برای کار و هم برای فعالیتهای شخصی استفاده کند و تجربیات خود را در وبلاگ شخصیاش بنویسد.
ما همهی این 10 گزارش او را در اینجا جمعآوری کردهایم تا بتوانید این محیطهای کاربری دسکتاپ را با یکدیگر مقایسه کنید یا در مورد آنهایی که تا به حال در موردشان چیزی نشنیدهاید بخوانید.
elementary OS’s Pantheon
توضیح بیشتر اینکه، این نقد فقط به محیط دسکتاپ Pantheon است و به خود سیستم عامل مربوط نیست.
با این حال محیط کاربری این سیستم عامل، منتقد ما را شگفتزده کرد. Pantheon تجربهی کاربری ساده و تمیزی را به او ارائه داد. برای مثال، application launcher برای او خیلی کارآمد بود:
«application launcher تلاش نمیکند که موزیک پلیر شما باشد. و در سایت Amazon.com برای شما جستوجو نمیکند. فقط به شما کمک میکند که برنامههای خود را پیدا و اجرا کنید و بعد میرود پی کارش. خیلی از محیطهای دسکتاپ (لینوکس و غیر لینوکس) از بیش از حد زیاد کردن امکانات رنج میبرند، که به دسکتاپی کندتر، پر باگتر… و سختتر میانجامد. اما Pantheon اینطور نیست. در Pantheon هر جنبه از این محیط دقیقاً همان کاری را میکند که شما انتظار دارید انجام دهد و نه بیشتر. که این قضیه شامل تنظیمات سیستم، ویرایشگر متن، پخشکنندهی ویدیو و تمام برنامههای پیشفرض میشود.»
Application launcher فقط یک نمونه از محیطی است که استفاده از آن برای بار اول آنقدر آسان است که برایان آن را به کسانی که تا به حال از لینوکس استفاده نکردهاند پیشنهاد میکند، یا حتی برای حرفهایهای لینوکس که چیزی میخواهند که هنگام استفاده، سریع و راحت باشد.
Ubuntu Unity
برای این نقد برایان باید در محیطی کار میکرد که او را مجبور کرده بود برای مدتی از دسکتاپ مورد علاقهاش فاصله بگیرد، Unity. محدودیتهای شخصیسازی این محیط، به خصوص این نکته که نمیتوان dock را از سمت چپ صفحه جابهجا کرد، او را مجبور کرده بود که محیط دسکتاپ دیگری پیدا کند.
با برگشت به Unity برایان متوجه شد که کارایی این محیط هم از نظر سرعت و هم از نظر قابلیت اطمینان، خیلی بیشتر است. گرچه او اشاره میکند که Unity به اندازهی دیگر محیطها، Enlightenment و MATE، احساس سریع بودن به او نمیدهد، اما کارهای او را کند نمیکند، و هنگام استفادهی او از این محیط دسکتاپ، کرش اتفاق نمیافتد. امکان Unity Dash که علاوه بر دیگر کارهایی که میکند، تبهایی برای اجرای برنامهها یا دسترسی به فایلها در اختیار کاربر میگذارد، نیز مفید بود.
با این حال کمبود امکان شخصیسازی و طراحی ضعیف (حداقل در مقایسه با GNOME Shell و elementary OS) هنوز هم برایان را اذیت میکرد. او توضیح داد که Unity محیط بدی ندارد اما آنهایی که دوست دارند با محیط دسکتاپشان کارهای مختلفی انجام دهند ممکن است Unity برایشان کمی محدود کننده باشد.
ChromeOS with Aura and ASH
این نقد در مورد استفاده از یک Chromebook به جای کامپیوتر شخصی نیست، گرچه برایان آن کار را نیز انجام داده است، اما در این نقد برایان در این مورد میگوید که استفاده از Aura hardware-accelerated display system و محیط دسکتاپ آن Aura Shell (ASH) روی یک ChromeOS چه تجربهای است.
ASH در روشش برای مدیریت پنجرهها به شیوهای استاندارد عمل کرد، همانطور که navigation bar «خیلی قدیمی» برای دسترسی به برنامهها خوب عمل میکند. سمت راست این nav bar که امکان مشاهدهی امکاناتی همچون تنظیمات صدا و بلوتوث را میدهد برای چنین کاربردهای سادهای خیلی «واضح و قابل درک» هستند. و میتوان از آن به عنوان نمونهای از تجربهی برایان در این محیط یاد کرد:
«و این دقیقاً همانجایی است که ASH میدرخشد، سادگی و تمیزی. ASH امکانات کافی برای اجرای برنامههایتان را در اختیارتان میگذارد (یا برای باز کردن صفحههای وب) و سپس از سر راه شما کنار میرود. و این کار را به بهترین شکل ممکن انجام میدهد.»
و به طور کلی برای ChromeOS، برایان میگوید که گزینهای عالی برای آنهاییست که میخواهند برنامههایشان را به راحتی پیدا کنند و بعد از آن با برنامههایشان تنها گذاشته شوند. و این یکی از دلایلی است که برایان بر اساس آن تصمیم گرفت این محیط دسکتاپ را جز پنج محیط برتر دسکتاپش انتخاب کند.
تنها نکتهی منفی ASH این است که نمیتواند برنامههای استاندارد دسکتاپ لینوکس همچون Gimp و LibreOffice را اجرا کند. اگر میتوانست این کار را نیز انجام دهد، برایان میگوید که هر روز از ASH استفاده میکرد.
Android به عنوان محیط دسکتاپ
یک هفته بعد از استفاده از ChromeOS برایان به جهان اندروید رفت.
یکی از ویژگیهای اولیهی این دسکتاپ را بسته به اینکه از دستگاهتان چه استفادهای میکنید میتوان به عنوان امکانی خوب یا بد در نظر گرفت. رابط کاربری اندروید یک پنجره دارد، یعنی کسانی که از آن برای کار با یک برنامه استفاده میکنند تمام صفحه را در اختیار خواهند داشت و با دیگر پنجره یا تبها حواسشان پرت نخواهد شد.
با این حال این امکان برای وقتهایی که نیاز به کار در دو برنامه به صورت همزمان دارید خیلی ناامیدکننده است. مثلاً وقتی که میخواهید اطلاعات را از یک سند بخوانید و در جای دیگری وارد کنید. همچنین این اتفاق که با گرفتن هر پیام جدید برایان باید یک پنجرهی تمام صفحه را باز میکرد برایش ناامیدکننده بود.
با این حال به طور کلی برایان نتیجه گرفت که کسانی که بتوانند با این قضایا کنار بیایند احساس خواهند کرد که «اندروید محیط دسکتاپی به شدت مفید، آسان برای یادگیری، قدرتمند و زیبا است.»
LXDE
با این که این محیط دسکتاپ «به شدت سریع» و «بسیار سبک» بود، برای برایان از دیگر جنبهها اصلاً قابل توجه نبود.
اما این به این معنی نیست که LXDE قابل استفاده نبود. برایان میگوید که حالت و طراحی پیشفرض این محیط «مشکل خاصی نداشت». با مدیریتکنندهی فایلهای آن میشود فایلها را به خوبی مدیریت کرد، گرچه طراحی آن قدیمی است، و رابط کاربری آن همانطوری است که «یک محیط دسکتاپ به طور کلی باید آنطور باشد.»
در آخر هیچ کدام از این نکتهها LXDE را به عنوان یک محیط دسکتاپ مفید کنار نمیزنند، مخصوصاً برای آنهایی که ارزشی برای طراحی قائل نیستند. یا آنطور که برایان میگوید LXDE میتواند «گزینهی مناسبی برای دستگاههایی مانند Raspberry Pi باشد، دستگاههایی با منابع کم، که تمرکزشان روی آموزش است.»
Cinnamon
در نقدهای قبلیاش برایان از Cinnamon به عنوان «اتلاف وقت» یاد کرده بود، اما در این نقد از آن با عنوان «خیلی خیلی عالی» نام برد و گفت «هیچ امکاناتی که باعث ناامیدی من از این محیط شود در آن پیدا نکردم.»
تجربهی کاربری Cinnamon مانند محیطهای دسکتاپ دیگری همچون Linux و Windows بود و از این نظر نتوانست برای برایان تمایزی با دیگر محیطها ایجاد کند. با این حال استفاده از Cinnamon به برایان کمک کرد که به نقاط قوت آن پی ببرد.
«فهمیدم که تقریباً بعد از یک هفته استفاده از آن، دارد از آن خوشم میآید. طراحی و احساسی که به شما میدهد خوب است. باگهای خیلی کمی دارد (و هیچ کدام از آنها باگهای بدی نبودند… معمولاً چیزهای خیلی کوچکی هستند) و کارایی آن، اگر شگفتانگیز نبود، حداقل «خیلی مناسب» بود. هیچ وقت احساس نکردم که Cinnamon من را مجبور کرده باشد منتظرش بمانم. وقتی روی چیزی کلیک میکردم جوابی میآمد، خوب و سریع.»
گزینههای تنظیمات خیلی کامل و وسیعاند. گزینههای زیادی برای تنظیم هر جنبه از تجربهی کاربری، از جمله جای گزینههای بستن/کوچککردن/غیره وجود دارد. دکمههای روی title bar را میتوان تنظیم کرد. این گونه انعطلافپذیریها باعث این میشود که من عاشق یک سیستم شوم.
و البته که عاشق Cinnamon شدم.»
برایان همچنین خاطرنشان کرد که Cinnamon خیلی شبیه به MATE است، که هنوز هم از نظر برایان سریعتر و سبکتر است، اما باز هم به تیم سازندهی Cinnamon برای ساخت محیط دسکتاپی «با کیفیت و زیبا» تبریک گفت.
Ratpoison
فقط این قسمت از نقد برایان را بخوانید و خودتان حدس بزنید که هفتهاش با ratpoison چگونه گذشت:
«در حالت عادی میگذارم به انتهای مقالهام برسید تا نتیجهگیریام را بدانید. اما نمیتوانم این بار این کار را انجام دهم. میدانید… از ratpoison متنفرم. نه. این کلمه نمیتواند احساسات من در مورد ratpoison را به خوبی بیان کند. گرمای تنفرم شدیدتر از هزاران خورشید میسوزد. Ratpoison باید برای جرایمش علیه انسانیت به دادگاه فرستاده شود.»
البته ممکن است نظر خیلی از کاربران قدیمی که از موس استفاده نمیکردند متفاوت باشد، چون این محیط دسکتاپ برای کنترل از طریق صفحه کلید ساخته شده بود (که از اسمش نیز پیداست). استفاده از کیبرد برای انجام کارهایی مانند جابهجا شدن بین برنامهها برای برایان ناامیدکننده بود، البته نه به ناامیدکنندگی راهنماییهای زیاد ratpoison برای استفاده از کلیدهای میانبر.
پس برای آنهایی که ممکن است به استفاده از یک محیط دسکتاپ بدون موس علاقهمند باشند، ratpoison ارزش امتحان کردن را دارد. ولی اگر فکر میکنید که حوصلهاش را ندارید توصیهی برایان را جدی بگیرید.
KDE Plasma
این محیط دسکتاپ با منابع زیادی که مصرف میکند از توقعات برایان در سرعت و کارایی نیز جلو زد اما در طراحی ظاهری او را ناامید کرد.
نسخهی 4.13 از KDE Plasma خیلی سریعتر و واکنشگراتر از نسخههای قدیمی این محیط دسکتاپ بود. حداقل وقتیکه روی لپتاپی با 8 گیگابایت رم استفاده شود این گونه است (برایان خاطر نشان کرد که ممکن است روی دستگاههایی با رم کمتر به این خوبی کار نکند).
خیلی از جنبههای پیشفرض طراحی ناامیدکننده بودند، از «درخشان» بودن پنجرهی فعال تا زیادی جای خالی در toolbar. محیط کاربری قابل شخصیسازی است، اما مشکلات طراحی کوچکی که وجود داشتند تجربهی استفاده از دسکتاپی با کارایی خوب را برای برایان از بین بردند.
Awesome
به نظر میرسید که Awesome گزینهای مناسب برای برایان باشد، محیطی سبک، با استفادهی آسان که امکان شخصیسازی وسیعی در اختیار کاربر میگذارد.
با این حال همین شخصیسازیها بود که منتقد ما را گیج کرد. Awesome از زبان برنامهنویسی Lua برای ویجتها و تمهایش استفاده میکند، که گرچه زبانی با تواناییهای بالاست اما طراحی ویجتها با آن کار زیادی میبرد. این تجربه برای برایان خوب تمام نشد، و او همیشه با ویجتهای باگداری طرف میشد که مجبور به پاک کردنشان بود.
با این حال بعد از پاک کردن آنها برایان فهمید که بدون این ویجتها Awesome باز هم کاربردی است. بنابراین ممکن است Awesome برای آنهایی که توانایی برنامهنویسی Lua دارند، یا حتی آن هایی که میخواهند یک محیط دسکتاپ جدید را امتحان کنند خوب باشد، اما ممکن است برای کسانی که میخواهند شخصیسازی کمی بیشتری انجام دهند مناسب نباشد.
(Enlightenment (E17
اولین محیط دسکتاپ این سری از نقدها، E17 بود، نسخهی قبل از آخرین انتشار Enlightenment، که به خاطر پایداری بیشتر این نسخه در برابر نسخهی در حال توسعهی آن، E18، انتخاب شد.
طراحی و پوستهی E17 برای برایان «خیلی زیبا» بود و به گفتهی او در دستگاههای لمسی نیز به خوبی کار میکند. همچنین «زیباترین ترمینال» را دارد و زمان بوت آن بسیار سریع است.
E17 همچنین قول شخصیسازیهای زیادی را میدهد، اما این همانجایی است که منتقد ما به مشکلاتی برخورد کرد. تغییر اندازهی پنجرهها با وجود «قسمتی خیلی کوچک در گوشهی پایینی سمت راست پنجرهها برای این کار» خیلی سخت بود، و او تصمیم گرفت تم را تنظیم کند، اما این کار بیش از حد سخت بود و مجبور شد یکی دیگر از تمهای موجود را انتخاب کند.
این نگرانیها ممکن است خیلی کوچک به نظر برسند اما برای آنهایی که دوست دارند محیطشان را شخصیسازی کنند از آن دسته چیزهایی است که باید در نظر گرفته شوند.